مادر پاکدخت را دیدم که تاجی با دوازده ستاره بر سر داشت و یک روسری سفید نازک، یک پرده آبی بزرگ روی شانههایش بود. او لباس سفید پوشیده بود و کمربند طلایی در کمرش بود. پاهای مادر بدون کفش بودند و بر سنگی ایستاده بودند که زیر آن جریان آب جاری بود. دستهایش به دعا درآمده بود و بین آنها تسبیح مقدس از قطرات یخ ساخته شده بود
سودای مسیح عیسی باشد
فرزندان محبوب، دوباره میان شما آمدهام تا برای دعاهایتان بگویم، دعاهای این جهان ویرانه. فرزندانم، زمانهای تاریک و دشوار در انتظار شماست؛ جنگی بزرگ ولی کوتاه خواهد بود. بیماریهایی که سالها پیش شکست خورده بودند باز خواهند گشت
لطفا، فرزندانم، لطفا دعا کنید. زمین لرزید، بسیار لرزد، آتشفشانهای آتش افکندن و موجهای عظیم ساحلی را غرق خواهد کرد. فرزندانم، همه اینها را به شما میگویم تا هشدار دهیم، تشویق کنم که دعاید، نه ترساندن
فرزندان، من از شمات عشق دارم و همیشه با شما هستم. لطفا، فرزندانم، لطفا دعا کنید. خودتان را به دل پاک من تقدیم کنید. به خداوند، پدر نیکو و عادل بگویید که برای شما کشیشهای خوب بدهد. فرزندانم، قربانیها و نذورات کوچک انجام دهید، زندگیهاتان، خانوادههاتان، خانههاتان، کارهایتان را به دل پاک من تقدیم کنید تا از شماست محافظت کنم، دستتان را بگیرم و شما را امنانه به خانه پدر هدایت کنم
فرزندان، من از شمات عشق دارم، لطفا دعا کنید، دور نزنید، زندگیهاتان را به خداوند پدر تقدیم کنید
فرزندان، مقدسهای مقدس را بزیند. عیسی محبوبم در قدسیترین مجسمهٔ مذبح را ستایش کنید. لطفا، فرزندان، لطفا دعا کنید
اکنون براتان مبارکتی پاک من میدهم. از آمدن به نزدمن سپاسگزاریم
منبع: ➥ MadonnaDiZaro.org